32 ماهگی شیرین زبونم
میان تاریک و روشن شب
میان سکوت و خلسه
میان هزاران حس
میان هزاران فکر
بدجور میدرخششششششی
ادامه مطلبم داره
سلام بر یکی یکدونه مامانی، آرنیکای نازم عشق کوچولو من
این ماه هم تموم شد و وارد پاییز رنگارنگ شدیم
شهریور هم با همه میوه هایی که دوست داشتی تموم شد
از اونجایی که عاشق میوه هستی هر میوه ای رو که تو کتاب میبینی میگی مامان فصلش نیست؟ و وقتی میگم چرا فصلشه و یا داریم کلی ذوق زده میشی
چه کنیم دختریمون عاشق میوه ست
تو این ماه برنامم این بود که کلی بازی جدید با هم انجام بدیم و تو هم خوشحال بودی و کلی همکاری میکردی
بازی با رنگ انگشتی رو خیلی با ذوق دنبال میکنی و همچنین کاردستی درست کردن رو
باز یه مدته سراغ نقاشی کشیدن نمیری
با دوستات رفتیم باغ ایرانی که خیلی خوب بود و اخرش شما رفتین یکمم اب بازی کنین که نگهبان باغ اومد و گفت نمیشه. دوسه تاتون گریه کردین یکیتون از جمله اترینا به بازیش ادامه داد و تو و فاطمه هم مبهوت نگاه میکردین
بعد که ما با نگهبان صحبت کردیم و اجازه گرفتیم میگفتم ارنیکا برو بازی میگفتین نه اقا دعوا میکنه بعد دیگه رضایت دادی و رفتی
وقتی اومدیم خونه از اون همه بازی و غیره گشتی و فقط به بابا گفتی اقا دعوا کرد که نریم اب بازی
همچین دختر مثبت اندیشی هستین شما
یک روز هم رفتیم انیمیشن باب اسفنجی با اجرای زنده که اول فیلم توجه نداشتی بهش ولی موقع اجرا زنده کلی شاد بودی و برای اولین بار رفته بودی جلو میرقصیدی و شیطونی میکردی
آخر ماه هم رفتیم مسافرت که اینبار با دفعه های پیش خیلی خیلی فرق داشت چون دخترم حسابی با بچه ها بازی میکرد و گاهی هم شیطنتای بچگانه من جمله زورگویی
تا این ماه وقتی جایی میرفتیم یا با کاسکه بودی یا بغلمون ولی جدیدا خانوم شدی و میگی مامان بغلت نمیام کمرت درد میگیره اخه من بزرگ شدم خلاصه که یکم راحت شدم از بغل کردنت
دیگه چیز زیادی یادم نمیاد
روایت ماه با عکس ها:
آرنیکا و خرسی های بزرگ که چند سال قبل از بدنیا اومدنش بابایی براش خریده بود
بازی آرنیکا با دایی فا
پرتاب به دایی
خنده که موفق شدی
اخ اخ
ولش کن مامان بقیه بازی رو بچسب
خب دیگه برین خوابم میاد
یه شب خاطره انگیز
تولد هستی جون دوستت
اثری از ارنیکا با رنگ انگشتی
و بعدم طبق معمول باید به دیوار چسبوند
حیاط عزیز جون
و اما چیدن گوجه
مامان بزار بشورم
به به مزه داد بزار دوباره بچینم و بخورم
واما یه دختر شیطون بلا
بازی با دوستات ،باغ ایرانی
انیمیشن باب اسفنجی با اترینا
بحث بر سر قلمرو
خب بالاخره مشخص شد
واز جمله بازی های ارنیکایی زمانی که مامان ماکارانی درست میکنه
ناگفته نماند نمیدونم چرا رفتی قاب عکستم اوردی
قربون تمرکزت
فدای چشمای نازترت
اخ مامان نشد که بشه
اینبار خلاقیتمون شکوفا تر شد
اینم قطار که خودت کشمش گذاشتی ،گفتی مامان آدمن
دختر نازم تا پست بعد بای بای