36و37 ماهگی بانو آرنیکا
نوشتن زیباترین کار دنیاست ...
و زیبا تر از ان...
چشم توست که ان را میخواند ...
نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان
کسانی که دوسشون داریم ...
من خاطراتت را برایت مینویسم...
تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند
و ان روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد
آرنیکای نازم تا بینهایت دوست دارم
شیرین شیطونک من یک ماه دیگه هم به سرعت باد گذشت و سه سال ویکماهه شدی نفسم
این رو گفتم چون یک روز بیرون بودیم خانومی ازم پرسید دخترتون چند سالشه منم گفتم سه سال و یکماه و از اون روز سوژه شده برای شما و میگی من سه سال و یکم
دلم میخواست بشینم و چشام رو ببندم و فکر کنم و تمام خاطرات این دوماه رو تک تک یادم بیارم و برات بنویسم تو این پست ولی چه کنم وروجک بانو فرصت تمرکز بهم نمیدی ولی بازم تا جایی که یادم بیاد برات مینویسم
اول از همه از روابطت با بچه ها بگم که دختر من که از کوچیکی کلا با کسی جز خانواده میونه ای نداشت الان با بچه ها حسابی بازی میکنه و دوسشون داره
با بزرگتر ها هم اولش همون حس قدیم پابرجاست تا یکم بگذره و دخترم به محیط اونجا عادت کنه تا جایی که بعدا از رفتنشون حسابی دلگیر میشهامنه جون که بعد تولد شما میخواستن برگردن گرگان شما بهش میگفتی خاله مگه من اذیتت کردم؟ کلی برات ناراحت شدم که باز دوباره تنها میشیم و تو این تنهایی رو دوست نداشتی.
ماه بهمن و دی ماه تولد شما و دوستای خوشگل و نازته و ما این ماه کلی تولد رفتیم و جالبیش اینجاست تو تولدایی که اول از همه میرسیدیم و گویا شما حس خودمونی تر پیدا میکردی و تو تولد حسابی بازی میکردی ولی تولدهایی که قبل رفتن ما مهمونهای دیگه اومده بودن طبق عادت از کنار من تکون نمیخوردی
حس بزرگ شدنت حسابی قوی شده و خودت رو حسابی بزرگ میدونی هرکاری که بخوای انجام بدی میگی من بزرگ شدم من دیگه کوچولو نیستم و ...
وقتی جایی میریم با صدای بلند سلام میکنی و صبح ها که مهد میری میگی سلام صبح بخیر اونم با چنان صدای بلندی که مدیرمهدتون میاد جلوی درب و بهت سلام میده و کلی تشویقت میکنه
غذا خوردنت خوبه ولی همچنان خبری از اضافه کردن وزن نیست و کلا دختر لاغر اندامی هستی
گوشت و مرغ و جوجه با استخون رو خیلی دوست داری البته با سس قرمز میخوری
پلو در درجه اول انتخاب غذاییت بود حتی تو این ماه حدود یکهفته صبحانه هم پلو میخوردی که الان جاش رو داده به گوشت با استخون
با اسباب بازیات بازی میکنی و به مانند اکثر دخترها شما هم علاقه خاصی به عروسک داری لباساشون رو عوض میکنی و بهشون غذا میدی و حتی تنشون مایو میکنی میبریشون مثلا استخر
نقاشی کشیدن رو دوست داری کوچیکتر که بودی بیشتر نقاشیت دایره دایره بود الان بیشتر صفحه نقاشیت خطوط به هم پیوسته ست دقیقا شبیه نوار قلب
چشم چشم دوابر رو هم خوب میکشی ولی مثلا با یه گردی خیلی بزرگ برای صورت
رنگ امیزیت هم خیلی بهتر شده و داری کم کم یاد مگیری چجوری مداد رنگیت رو نگه داری که حجم بیشتری رو رنگ کنه
کار با قیچیت هم عالی شده و طبق الگوهای برش برات خط میکشم و اونا رو میبری
عکس های عشق کوچولو
و اما بازی های دختری
گاهی هم میگه کوچیک بودم پستونک نخوردم بزار الان امتحان کنم
دیگه اینکه علاقه خاصی به عکاسی داری و عروسکات رو میزاری و حتی ژستم بهشون میدی و ازشون عکس میگیری
بهشون میگی بخند میو میو بخند دیگه
یروزتو اتاقت بودی دیدم داری جیغ میزنی و بعدم میگی برو خونتون اومدم میگم مامان چرا داری جیغ میزنی
میگی مامان جیغ میزنم این گنجشکه بترسه بره خونشون رو درخت من نشینه
بچم درختهایی رو که از پنجره اتاقش میتونه ببینه مال خودش میدونه
بماند که این یاکریم خوشگل لبه پنجره اتاق دختری برای خودش لونه درست کرده و شده همسایش
من که نفهمیدم چرا شلوارت رو دادی بالا
مبوسمت دخترک دوست داشتنی من
بای بای