اردیبهشت
دخترم پاره تنم ...
بر زبانم جاریست،زندگیم رو در کنار تو میتوانم ادامه دهم
و نگاه پر محبتت که دنیا دنیا حرف در ان نهفته است
نگاهت میکنم و ازدوست داشتنت لبریز میشوم
و هر گاه نگاهم به شما می افتد سرشار از غرور میشوم
ادامه مطلب
سلام بر دختر ناز و شیطون خودم
آرنیکای من ماشالله روزبه روز بزرگتر میشی و کلی شیطنت های جدید داری
حرف زدنت که نگو انقدر توش ناز داره که بیا و ببین البته گاهی هم عصبانی میشی که واقعا ترس داره
جدیدا بیشتر تنهایی بازی میکنی که اونم عالمی داره برای خودش و من از روی حرفایی که با عروسکات و اسباب بازی هات میزنی میفهمم که امروز مهد چه خبر بوده و یا چه چیزهای جدیدی یاد گرفتی
خمیر بازی جزو بازیهای روزانت شده و با چنان ذوقی میگی مامان بیا ببین میمون درست کردم که همون ذوق برام کافیه
نقاشی کشیدنت از قبل که خطوط دایره و ضربان قلب و چشم چشم دوابرو بود و جدیدا مثلث و مربع رو هم میکشی
البته من کلا برات نقاشی نمی کشم ودوست دارم خودت با دید خودت هر تصویری که تو ذهنت هست رو بکشی
مثلا تو مهد ماشین اتش نشانی درست کرده بودین با گل و وقتی اومدی خونه دوست داشتی با گواش مشکی رنگش کنی و بعد کار خیلی خوشحال بود،منم فقط برات توضیح دادم که ماشین های اتش نشانی قرمز رنگن
2.21 امروز وقتی تو بغلم بودی به چشمات نگاه میکردم با صدای بلند خداروشکر میکردم بابت داشتنت بابت سالم بودنت بابت مهربونیت بابت همه حس های خوبی که با تو تجربه کردم و تو چنان با رضایت لبخند میزدی و تو بغلم اروم گرفتی و چشمات برق میزد که مطمینم هیچ وقت امروز رو یادمون نمیره
عزیزم شاید روزی بیست بار بهم میگی مامان دوست دارم تو هم عاشقمی؟مامان من همش دوست دارم
مامان مهربونم و ... منم هر دفعه بغلت میکنم میگم مامانی من همش همش دوست دارم دختر خوبم
اگه کاری کنی که من عصبانی بشم و یا صدام بلند بشه فوری با قیافه و فیگور حق به جانب میگی مامااااااااااااان داد نزن و بعد از چند دقیقه میای میگی هنوز ناراحنیبعدشم میگی ای بابا،عجب. خودتم خندت میگیره و میری
اولین روز مهد ارنیکا سال نود و پنج
باغ ایرانی با دوستات
اینجا از دست برفین هاپوی آراد فرار کردی و خوشحالی که موفق شدی
کاشان 1395
به قول خودت همش همش دوست دارم
بای بای