آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

آرنیکا شادی زندگی

29 ماهگی

1394/4/7 16:56
نویسنده : مامان زری
5,809 بازدید
اشتراک گذاری

 

آرامش این روزهایم ازهمین در آغوش کشیدن های گاه و بی گاه توست 

همین،تنها خود همین آرامش محض است

همین تنها خود دنیاست

من کنار تو درگیر ارامشم دخترم دوست دارم

ادمه مطلب منتظرمبوس

سلام دختر دوست داشتنی خودم

چون جدیدا وقت نمیکنم زیاد بیام پای لپ تاب برا همین یکسری از کارات و شیرین زبونیات رو فراموش میکنم برات بنویسم

از مهد برات بگم که دیگه حسابی دوست داری بریمحبت

صبح ها بیدار میشی میگی بریم مهدکودک

عاشق عمه گلبرگ شدی و ازبین دوستای مهدت هم با سونیا دوست شدی و البته از امیر عباس شکایت داری و با شنتیا بازی های پسرونه میکنی مثلا دستت میشه تفنگت و میگی مامان کشتمتغمگین

وقتی میام دنبالت ازت از مهد میپرسم ولی خیلی توضیح نمیدی در عوض موقع خواب کل کارایی که تو مهد انجام دادی رو من یا بابایی پیاده میکنی و وقتی با خودت صحبت میکنی کلمه و شعر هاییی که یاد گرفتی رو با خودت تکرار میکنیخندونک

صبح داشتم برای مهدت میوه میذاشتم گفتم ارنیکا برات موز بزارم گفتی نه گیسال

منم گفتم باشه بعد گفتی مامان من امیرعباس گیسال ندم

گفتم چرا مامان باید میوه ت رو به دوستات هم تعارف کنی گفتی باشه

بعد گفتی ده تا نمیدم یکی میدمسکوتسکوت

4.28 امشب موقع خواب بود که طبق معمول داشتی با خودت صحبت میکردی  و منم خودمو زده بودم به خواب

بعد دیدم زنگ زدی به خاله شیرین که مامان صبا ،صبا بیاد با هم بریم پارک خب؟

منو میگی کلی ذوق کردم و کلی هم بوست کردمبوس

وقتی میریم خونه عسل جون و میبینی که دایی داره با ایکس باکس بازی میکنه میری تو اتاقش میگی دسته بده بعد داییم بهت میده و تو هم همونجا میشینی

یکم که میگذره میبینی دایی حواسش بهت نیست بلندمیشی میری درست جلو تی وی وایمیستی که دایی نتونه بازی کنه و دقیقا تو چشماش میخندی ،یعنی عاشق این شیطنتاتم نفسمخجالت

به خاطر اینکه هوا خوبه پارکم زیاد میبرمت و تو هم کلی ذوق میکنی و تند تند میگی مرسی مامان

تو این ماه با بابایی بردیمت تیاتر مبارک کجاست؟ که خیلی شاد و خوب بود و تو هم کلی دوست داشتی

و مدام هم بهم میگی مامان با صبا و درسا بریم تیاترغمگین

این استخر رو هم بابایی برات جایزه خریده که عاشقشی و بیشتر اوقات قبل حمام یکمی اونجا اب بازی میکنی

آب آب آب بازی

دیگه به من و دوربین هم آب میریختی

یه دختر ناز آماده برای رفتن به مهد کودک

دلت میخواست از اینجا که هیچ پله ای نداره بری بالاسکوت

 

آرنیکا منتظره بره تیاتر

وقتی دختری از دور بابایی رو میبینهمحبت

و اما بازم آب بازی

اینجا تازه از مهد اومده بودی و منم داشتم کارام رو میکردم و تو هم داشتی پارسا رو میخوابوندی که دیدم خودت خوابت برده

یعنی من عاشق این ژست گرفتنا و خنده هاتمبوسبوس

همیشه بخند دخترکم

تا بعد بابای

پسندها (8)

نظرات (6)

مریم مامی آرین
14 تیر 94 15:22
عزیییییییییییییییییییییزم این دخملی خیلی عکساش قشنگ و هنری هست
مامانی
16 تیر 94 10:47
قربون این دختر ناز و دوست داشتنی زری جون عکسا عالیه
مامان زری
پاسخ
مرسی دوست خوبم ممنون که بهمون سر میزنی
آمنه
23 تیر 94 11:31
من عاشق آرنیکام. خیلی ناز داره. خدا کنه یکی شبیهش یه روزی داشته باشم.
مامان زری
پاسخ
انشاالله گلم
مامان فاطمه
24 تیر 94 9:27
چه لباسایی این دختر ناز داره. از کجا می خرید؟
مامان زری
پاسخ
عزیزم بیشتر لباسای ارنیکا رو از بهار و ثنایی میخرم ولی خب اگه از لباسی خوشم بیاد میخرم دیگه جای ثابتی نداره
عمه فروغ
16 مرداد 94 17:47
29 ماهگیت با تاخیر مبارک آرنیکا جونم ان شاا.. که همیشه ماناو پاینده باشیای جوووونم آفرین به دختری که مهد رفتن رو دوست دارهبه به چه دخترک شیطون بلایی ای جوووووووووووونم چه عکس های خوشگلی و چه خنده های دلنشینی الهی که همیشه لبات همین طور خندون باشه گل کوچکزری جون از طرف من هم ببوس این دختر گل رو و با اجازه شما لینکتون کردم
مامان زری
پاسخ
واقعا ممنون از این همه لطف
دلارام
28 مرداد 94 15:30
سلام مامانه نینی با افتخار لینک شدید خوش حال میشم من و هم لینک کنید