آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره

آرنیکا شادی زندگی

بای بای با پوشک

1394/4/18 16:57
نویسنده : مامان زری
2,115 بازدید
اشتراک گذاری

کافیست حرف تو باشد

هیچ واژه ای روی پایش بند نمیشود

راهش را میگیرد و تا دور دست عطر تو

پروانه میشود

عاشقانه دوست دارم زیبایم

     سلاممممممممم ما اومدیم با یه خبر جدید و خوب از آرنیکا

آرنیکای من یه قدم بزرگ دیگه واسه استقلالش برداشت و اون خداحافظی با پوشک بود

بوس

بله پروژه از پوشک گرفتن آرنیکا من با موفقیت شیرینی به پایان رسیدمحبت

آرنیکای نازم از 94.4.1 بدون پوشک

آرنیکای من الان و دو سال و پنج ماهته و به گفته خیل ها دیگه دیر شده بود برای از پوشک گرفتن ولی من اصلا برام مهم نبود میگفتم باید حتما بزرگتر بشی و کاملا خودت درک کنی و البته نظر بابایی هم همین بود چون میگفت دوست ندارم حتی یکبار هم برای اینکه خودشو کثیف کرده ،سرزنش بشه و هم دوست نداشت خونه کثیف بشه برای همین به من میگفت بزار برای سه سالگی. خودشم که مشکلی با پوشک نداره

ولی خب من همیشه با دوستام کلی در این باره صحبت میکردیم و کلی هم مطلب درباره از پوشک گرفتن خوندم و این شد که از حدود یکماه پیش شروع کردم برات کتاب خوندم و با بابایی رفتیم برات یه قصری خوشگل و کلی استیکر خریدیم

از جمله کتابایی که برات میخوندم کتاب کایو و لگنش رو خیلی دوست داشتی و میگفتی مامان من بزرگ شم میرم رو لگن جیش میکنم

لگنت رو هم از همون موقع که خریدم برات گذاشتمتش تو اتاقت تا حسابی باهاش جور بشی و بهش عادت کنی و تو هم بعد خوندن کتاب با پوشکت میرفتی روش مینشستی و کارت رو انجام میدادی

خلاصه گذشت و 28 ام خرداد بود که وقتی از مهد برگشتی من پوشکت رو باز کردم و گفتم گل گلی من از این به بعد تو خونه پوشکت نمیکنم و بزرگ شدی و بهتره رو لگنت بشینی

تو هم استقبال کردی و همون موقع کارت رو انجام دادی رو لگن بعدم تا غروب خوب پیشرفت اما ازاونجایی که من خیلی تند تند میبردمت دستشویی و یکم استرس داشتم گویا خسته شدی و شب بود که گفتم ارنیکا بیا بریم دستشویی گفتی نه منم هر چی اصرار کردم فایده نداشت گفتم اگر نری دستشویی پوشکت میکنما

و جالبیش اینجاست بدو بدو رفتی تو اتاقت یه پوشک اوردی گفتی بیاتعجبتعجب

بله وروجک خانوم منم پوشکت کردم و قضیه تمام شدغمگین

دوروز بعد رفتیم خونه عسل جون که من برم کلاس و منم همه ماجرا رو برای عسل جون تعریف کردم و بعدم رفتم کلاس، وقتی برگشتم عسل جون گفت از وقتی رفتی پوشک ارنیکا رو باز کردم و حسابی همکاری کرده

در نتیجه دوباره پروژه شروع شد و منم بهت اعتماد میکردم وقتی ازت میپرسیدم میگفتی نه خیلی اصرار نمیکردم ولی وقتی میدیدم خیلی زمان طولانی شده با بازی وشعر و و قول استیکر چسبوندن به دیوار که خیلی خیلی دوست داشتی،میبردمت دستشویی

شبا هم چند شبی پوشکت کردم ولی اونم صبحا که بازت میکردم و میدیدم خشکی دیگه تمام شد و الان شبا هم پوشکت نمیکنم

اوایل به من خیلی کم میگفتی که دستشویی داری و من اکثرا خودم میبردمت ولی به بابایی و عسل جون خودت میگفتی وقتی به بابایی گفتم که چرا اینجوریه

بابایی گفت ازبس تند تند ارنیکا میبری دستشویی فرصت نمیدی که بچه بیاد بهت بگه

این شد که منم یکم صبرمو بیشتر کردم و خوشبختانه جواب داد

دختر گلم خیلی خیلی راحت تر از اون چیزی بود که فکرمیکردم و مطمینم همه اینها به خاطر خودته که چقدرخوب همکاری کردی و حتی یکبار هم سرزنش نشدی  و منم خیلی خیلی خوشحالم

پوشک گرفتن ازمهد هم که با افسانه جون صحبت کردم و گفتن که شورت اموزشی پاش باشه من خودم حواسم بهش هست

روز اول بدون پوشک تو مهد که اصلا دستشویی نکرده بودی و تا رسیدیم خونه تند تند میگفتی مامان دؤوش دارم دؤوش دارمراضی

ولی از فرداش با افسانه جون رفته بودی دستشویی و تا الان تو مهد حسابی دختر خوب و خانومی بودیبوسبوس

این عروسکی که همزمان با پروژه، برات از کمد دراوردم تا باهاش بازی کنی

کتابت که دوسش داری

این عکس لگنت

و اینم قسمتی ازاستیکرات

قربونت برم که انقدر ناز و باهوشی

تا پست بعد بای بای

بوسبوسبوس

پسندها (9)

نظرات (10)

مامان نرگس
31 تیر 94 8:59
ماشاله آرنیکا جونم بزرگ شده....
سيدفاطمه
5 مرداد 94 9:57
سلم به روی ماه آرنیکاجون خوبی عشقه خاله آفرین که پوشکتون کنار گذاشتی چه عکسای زیبایی مثل همیشه معرکست خاله جون من اون ماه مشهد بودم بعد موقع برگشت از جاده مشهد تهران اومدیم تو سبزوار نهار خوردیم کلی یادت آوردم که عیدا میری اونجا راستی زری جون اون پلارک که میگی اسمش نهار خورانه دقیقا کجاست میشه بگین بهم عزیزم ما پارک غوروغ که بودیم میگفتن جلئتره فرعی میخوره ولی پیدا نکردیم منصرف شدیم ؟
مامان زری
پاسخ
زیارتتون قبول فاطمه جون عزیزم ناهارخوران یکی از پارک های جنگلی گرگان هستش
فاطمه، مامان حسنا
5 مرداد 94 11:24
سلام. یه سوال: این همه لباسو و گل سر و اسباب بازی رو و .... چیکارشون می کنید؟ برام خیلی سواله. آخه نگهداشتنشون خیلی جا نیاز داره؟ لطفا جواب بدین زری خانم
زهرا مامان ایلیا جون
15 مرداد 94 13:00
اقرین به این دخمل باهوش و زرنگ بای بای پوشکت مبارک عسلی
مامان زری
پاسخ
ممنون زهرا جون
عمه فروغ
16 مرداد 94 17:31
سلام زری جون تبریک میگم موفقیت آرنیکای گلم رو در پروژه از پوشک گرفتن و آفرین به دختری که این قدر خوب همکاری کردهان شاا.. که همیشه در زندگیت موفق باشی آرنیکا جونم
مامان فاطمه
22 مرداد 94 18:01
آخ که تو چقدر نازی جیگر. چه مامان خوش سلیقه ای. عاشق وبلاگتون شدم.
مامان زری
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان فاطمه
22 مرداد 94 18:05
زری جون با اجازتون لینکتون کردم
مامانی آرتینا جان***
25 مرداد 94 2:44
ای زیباترین لبخند خدا روزت مبارک.
بهاره مامان الینا
31 مرداد 94 8:47
آرنیکا جون خیلی نازززززززززززززززززززززززززززززززه و تبریک با مامان با سلیقه ات که شما اینقدر خوشتیپی پیش ما هم بیا البته با اجازه چون من از ویلاگ و دختر نازت خیلی هوشم امد جز دوستان وبلاگم اددت کردم
مامان زری
پاسخ
مرسی عزیزم از لطفتون
مهسا مامی رها
31 مرداد 94 16:53
چه دخمل بانمک و نانازی و البته عکس های خوشکل چه خوب که این پروژه ی سخت رو اینجور راحت تموم کردین.. آفرین به آرنیکای باهوش.. من که حتی فکر کردنش هم واسم سخته.. ولی فکر خوبیه, بذاری نی نی یه خورده بزرگ شه و ..
مامان زری
پاسخ
ممنون مهسا جان از لطفتون