آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

آرنیکا شادی زندگی

آرنیکا به کربلا میرود

دختر نازم بالاخره بعد از مدتها جور شد بریم کربلا یعنی امام حسین (ع) شما رو طلبیده چون من و بابایی قبل ازاینکه شما بدنیا بیای هم دوست داشتیم بریم ولی هیچ وقت موقعیتش پیش نیومده بود ولی حالا قسمت شده با شما دردونه بریم و امیدوارم که اذیت نشی و به خوبی و خوشی بریم و برگردیم . پنجشنبه 1392/9/7 بلیط داریم و قراره یک هفته اونجا بمونیم .البته دخترم این سفر زیارتی رو با من و بابایی و عزیز جون و عسل جون  میریم که امیدوارم کلی بهمون خوش بگذره و با دلی آرام برگردیم .  این رو هم بگم که خیلی دلم شور میزنه چون یه کوچولو سرماخورده ای و من میترسم اونجا اذیت بشی ولی کاریش نمیشه کرد چون قبل ازمریضیت بلیط ها رو گرفته بودیم و ...
6 آذر 1392

آرنیکا و چهارمین نمایشگاه مادر و کودک

سلام بر عزیز دل مامان و بابایی امروز با مامان و باباهای نی نی وبلاگی قرار داشتیم تو نمایشگاه، رفتیم و بعد از یه مدت طولانی بالاخره همه همدیگر رو پیدا کردیم و اما بقیه ماجرا... یعنی نمیخواین بقیش رو ببینین؟  پس بیاین ادامه مطلب این دومین باری بود که به این نمایشگاه میومدی البته دفعه قبل تو دل مامانی بودی ههههههههه اینجا یه قسمتی بود برای بازی نی نی ها که تو هم خیلی دوسش داشتی و کلی میخندیدی ، مخصوصا با اون اسب کلی حال کردی اینجا بابایی داشت برات بازی فکری میخرید تو هم میگفتی بابایی بزار خودم انتخاب کنم...
23 شهريور 1392

گردش آخر هفته

سلام عروسکم؟ آخر هفته رفتیم باغ دوست بابایی تو دماوند بیاید ادامشو ببینید بوس بوس   هوا عالی بود و صد البته شب ها و صبح ها بسیار سرد دختر ناز مامانی حسابی بهت خوش گذشت وکلی هم از اونجا خوشت اومده بود،قبلا گفته بودم که طبیعت رو خیلی دوست داری این بار هم دوباره بهم ثابت شد،بابایی هم تونست کلی با دختر نازش بازی کنه و از کنار هم بودن بسیار لذت بردین ما از چهارشنبه غروب رفتیم و مامان جونشون هم پنجشنبه اومدن پیشمون و دور هم بودیم و اما عکس های دختری ناز مامانی و بابایی آرنیکا رفته پیاده روی خسته شده دیگه ...
4 شهريور 1392

سفر دخملی خوشگله

دلم می خواد برم سفر                 با شاپرک ها بپرم همراه مادر و پدر                     شادی رو هر جا ببرم تو دفترم گل بکشم                  طعم تابستونو بچشم آرنیکا دختر گلم،پنجشنبه 1392.5.17 با بابایی، مامان جون،دایی مصطفی و دایی مجتبی رفتیم ددر یعنی رفتیم مسافرت، به سمت سردشت و بانه ...     اینم اولین عکس دخملی در شروع راه       ظهر ساعت 12 ر...
23 مرداد 1392

آرنیکا در قمصر کاشان

دخترم قبلا یه جایی خونده بودم یا شایدم تو  دیده بودم که کاشانی ها رسم دارن فصل گلاب گیری که میشه نوزاداشون و تو گل غلط میدن، من هم خیلی دوست داشتم که تو هم تجربه کنی...             آرنیکا جونم روز پدر بود که منو بابایی تصمیم گرفتیم بریم کاشان تا مامانی به خواستش برسه رفتیم رفتیم تا رسیدیم کاشان اول تو بازار قدیمی کاشان یه دوری زدیم و بعدم رفتیم قمصر   آره گلم رفتیم توی یه باغ و این عکسا رو از شما گرفتیم تا برات یادگاری بمونه...         عاشق این عکستم مامانی...  ...
31 تير 1392