آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

آرنیکا شادی زندگی

آرنیکای نازم هشت ماهگیت مبارک

1392/7/1 16:49
نویسنده : مامان زری
1,568 بازدید
اشتراک گذاری

 

پاییزه پاییزه                             برگ از درخت می ریزه

هوا شده کمی سرد                    روی زمین پر از برگ

ابر سیاه و سفید                        رو آسمان را پوشید

دسته دسته کلاغها                  می روند به سوی باغها

همه می گن به یک بار               غار و غار و غار و غار

دختر نازم این اولین پاییزی هست که با اون چشمای نازت میبینی و شاهد برگ ریزون درختاش خواهی شد، امیدوارم بزرگ که شدی فصل پاییز برات یادآور خاطرات خوش زندگیت باشه

عروسکم هشت ماهگیت مبارک

        

 

 

بیاین بقیش رو ببینید


خیلی علاقه به کنترل تلویزیون و گوشی موبایل داری و هرجا میبینه کلی ذوق میکن و اینکه عادت داری هلشون میدی زیر مبل و بعد خودت سعی میکنی درشون بیاری و بعد از یکمی ور رفتن بالاخره موفق میشی 0008.gif

 

اینجا هم داشتم باهات بازی میکردم تو هم میخندیدی ولی بعد یهو حرکتی که تو عکس سومی معلومه رو زدی و شروع کردی به اه اه کردن منم بلند شدم چکت کردم دیدم بله اه اه کلی هم تعجب کردم یعنی واقعا میفهمیدی ؟

عاشق تماشای تلویزیون مخصوصا برنامه کودک و سی دی

   televie-met-bewegend-beeld.gif   

 

اگه وسیله ای دستت باشه ازت بگیرن یا دعوا میکنی و یاگریه. اینجوری

     

از قطره آهن و مولتی ویتامینت بدت میاد و به محض اینکه میبینیشون قیافت انقدر جالب میشه که نگو، نگاه کن:

 

(17 شهریور)الان دو روز که با ترس و لرز بهت غذا میدم چون دندون کوچولوت به قاشق میخوره همش میترسم که یه وقت دردت بیاد

بغل هر کسی باشی اگه پیراهنش دکمه داشته باشه و یا بندی پیدا کنی ،حسابی باهاش ور میری و اگه کسی ازت نگیرش شروع میکنی به خوردنش،غذا رو نمیخوری اونوقت دکمه و بند...

 آخر شب که شیر میخوری،سیر که میشی پشتت رو میکنی یه من و میخوابی،از همین الان برای ما کلاس میزاری 

(19 شهریور)امروز دیگه براحتی از من و بابایی میگیری و تندی وایمیستی

آفرین آفرین بهش بگین،خودتم زودی ذوق میکنی و میخندی

انقدر خوردنی شدی که نگو و نپرس

باباییت که با جدیت تمام میگه دختر من تا یکماه دیگه میتونه راه بره

آرنیکا،دختر نازم اتاقت رو خیلی دوست داری وقتی گریه میکنی البته از روی بی حوصلگی، میبرمت تو اتاقت و میزارمت رو تختت و یک ربع بیست دقیقه همونجا با اسباب بازیهات سرگرمی منم سریع میرم تا یکم به کارام برسم البته قبلش چند تا عکس ازت میگرم

بعد یهو شنیدم که باز داری اه اه میکنی(با کسره) اومدم دیدم دخترم از اینکه پاش تو تخت گیر کرده حسابی عصبانیه

پات رو در آوردم و دوباره باهات بازی کردم تا شاد بشی

(21 شهریور)این حرکت رو امروز یاد گرفتی،یعنی میخوای چهار دست و پا بری؟

زشت مامان جان بابات میگه دختر من تا یکماه دیگه راه میره اونوقت شما تازه میخوای چهار دست و پا بری

بازم آرنیکای مامان مشغول بازی،قوربونت برم که اینقدر قشنگ با خودت بازی میکنی تاج سرم

این عکس ها رو دایی ازت گرفته، حالا بگرد خودت رو پیدا کن

آرنیکا: بزار ببینم دایی آهنگ های مجاز گوش میده یا نه

آخه من از الان باید همه چیز رو کنترل کنم دیگه

و اینجا هم که طبق معمول آرنیکا دستش به کیفش رسیده و ...

   گل من از اینکه میتونی وایستی خیلی خوشحالی

دیری دیری : و اما...

دندون دخملی نازم

و اینجا هم که طبق معمول بابایی داشت بهت بستنی میداد دیدم مثل فرشته ها خوابیدی

و اما هنرنمایی دخترم...

شکستن عینک بابایی

خوشحال از این دسته گلی که به آب دادی

گذاشتمت تو سبد تا ازت عکس بگیرم ولی چون لگو ها رو دستت داده بودم اصلا حواست به من نبود،منم ازت گرفتم و تلاش برای بدست آوردنشون شروع شد...

اول گریه کردی و غر زدی ولی وقتی دیدی فایده نداره خودت دست به کار شدی

یه راهی پیدا کردی ولی وقتی خواستی ببریش تو نشد و تو ام انداختیش

الهی دورت بگردم چه با حسرت نگاهشون میکنی

ولی من که دلم طاقت نیاورد بهت دادمشون یه کوچولو بازی کردی

اینجا هم من و بابایی تصمیم گرفتیم چاییمون رو با خودمون بیاریم و مهمونت بشیم که دخترم اصلا میزبانی نکردی چون همه حواست پی بازی خودت بود

(31 شهریور) امشب رفتیم پیش آقای دکتر وزنت7.900 و قدت همون73 بود

به آقای دکتر گفتم که غذا نمیخوری ولی بجاش عاشق بستنی و میوه بخصوص موز و هلو هستی و ایشون هم گفت هیچ اشکالی نداره دخترمون با شخصیت دیگه عاشق میوه ست ولی من باید همیشه سر وقت غذا رو بهت بدم اگر هم کم خوردی اشکالی نداره،بستنی هم گفت فقط بستنی وانیلی یا شیری اونم حتما پاستوریزه رو میتونی بخوری و مشکلی پیش نمیاد

عروسک ناز بیشتر از اون چیزی که فکر کنی برامون عزیزی

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

مامان نیروانا
1 مهر 92 19:48
عزیزم 8 ماهگیت مبارک

مرسی خاله جون
مهسا.مامان نلی
1 مهر 92 21:33
عزیزم چقدر تو ناز میخندی قربونت برم 8 ماهگیت مبارک ایشالا تولد 8 سالگی و 80 سالگیت.نبودید خیلی وقته پست نمیزاشتید
مامان مهرسام
2 مهر 92 1:25
ای جونم اولین تولد پاییزیت مبارک نفس
دست مامانی درد نکنه که اینقدر مفصل ازت عکس انداخته حسابی دلمون باز شد

آره دیگه بیکار که باشی عکسم زیاد میندازی

مامان هانیه
2 مهر 92 10:53
عزیزم 8 ماهگیت مبارک خوشگل خانوم

مرسی خاله جون
elham
2 مهر 92 11:44
عاشق اون عکسش شدم که عینکو شکونده کلی هم کیف کرده.
مامان زری پس رمز چی شد راستی؟

رمز رو برات گذاشتم عزیزم
خاله حسنا
2 مهر 92 12:53
وای خدا چه ناز میخنده. لینکتون کردم سر بزنین به وبلاگ خواهر زادم
مامان آلما
2 مهر 92 13:47
هشت ماهگیت مبارک
مامان آلما
2 مهر 92 13:47
خصوصیییییییییییییییییی
الی مامان آنیل
2 مهر 92 21:24
الهی عزیزم 8 ماهگیت مبارک انشاالله 120 ساله بشی زیر سایه پدر ومادرت گلم ببببببببببوسسسسس ببببببوسسسسس

مرسی گلم

مامان روشا
2 مهر 92 23:09
عزیزم 5+3ماهگیت مبارک
پاییزت سر شار از خاطرات خوب باشه..

مرسی خاله جونم
شیما مامان شاهین کوچولو
2 مهر 92 23:56
آرنیکا جونم 8 ماهگیت مبارک واییییییییییییی زری جون چی بگم از دست این وروجکا... یعنی خداییش الحق و انصاف جفتشون بهمنی هستن، خصوصیاتشون مثل همه... داشتم مطالبتو میخوندم یعنی کارهای آرنیکا دقیقا مثل کارهای شاهینه ایشاله واسه 12 مهر آپ کردم عکساشو میزارم کپی همن کاراشون فقط شاهین خان خیلی تنبله نه دندون در آورده و نه وا می ایسته و نه چهار دست وپا میره خدا این وروجکو حفظش کنه
شیما مامان شاهین کوچولو
3 مهر 92 0:21
زری جون فعلا آتلیه رو جمع کردم تا شاهین بزرگتر شه بعد این عکسا رو اتلیه آبجیم گرفتم تو شماله

بابا بیخیال

مامان اهورا
3 مهر 92 10:07
8 ماهگیت مبارک نازنینم...ایستادنت...تلاشت برای چهاردست و پارفتن...بستنی خوردنت؛همشون مبارکت باشه گلم.

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
3 مهر 92 10:49
ماه گردت مبارک نفس خاله. ایشالا 80 سالگیت. قربون خرابکاریهات چرا عینک بابایی رو شکستی؟
ایشالا ب زودی راه میوفتی و مامان و بابا کلی خوشحال میشن

آره اگه راه بیفته کلی باباش رو خوشحال میکنه ولی بابایی که نمیدونه تازه شیطنتاش شروع میشه
مامان نرگس
3 مهر 92 11:05
عزیزم 8 ماهگت مبارک

دیدن اولین فصل پاییزیتم مبارک

قربونت برم من

خدا نکنه خاله جون
مامان فائزه
3 مهر 92 12:53
قربونه دختر پر تلاش برم
میبوسمت قشنگم



مرسی خاله جون فاطمه یسنا جون رو ببوسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان ندا
3 مهر 92 20:35
8ماهگیت مبارک

مرسی عزیزم
مامان ندا
3 مهر 92 20:36
چه پروانه خوشگلی زری جون اون چیه وبازم ازکجاخریدی
راستی دکترنگفت وزن طبیعیشون الان بایدچقدرباشه اونم وزنش مثل نوژانه که
بستنی مقدارش بایدچقدرباشه

اونو از یه مغازه اسباب بازی فروشی تو محل خریدم،من نمیدونم جنسش چیه ولی انگار یونالیت رو خورد کرده باشی ریخته باشی توش جنسش اینجوریه.
نمیدونم چجوری دکتر آرنیکا میگه وزنش نرماله ولی یادمه دفعه قبل گفته بودی که دکتر نوژان گفته وزنش کمم هست،من که نمیفهمم یعنی هر دکتری نظر شخصی خودش رو میگه؟
به من گفت اگه تو طول روز یدونه بستنی رو هم بخوره اشکالی نداره ولی حتما بستنی ساده و بسته بندی شده باشه که مطمین شیم پاستوریزه ست

مامان ندا
3 مهر 92 20:36
فردامیرم سمت جمهوری خداکنه ازاون کتونیاپیداکنم

امیدوارم پیدا کنی، میری برای نوژان خرید کنی؟

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
4 مهر 92 0:13
سلام عزیزم خوبی چه پست کامل و خوشگلی گذاشتی خیلی قشنگ بود تا اخرش و خوندم خیلی خوبه وقتی به عقب نگاه میکنی متوجه پیشرفت بچه ها میشیم و کلی ذوق میکنیمخدا برات نگهش داره موقع شکستن عینک چقدر بامزه شده قیافش

آره کلی ذوق میکرد بیچاره بابایی
مامان امین
4 مهر 92 13:08
مامان زری دستت درد نکنه با این عکسهای واقعا قشنگی که از آرنیکا جونمون گرفتی..خاله کارهات واااااااقعا با حالند و خنده دار مخصوصا اون کیف به ریختنت و شکستن عینک بابایی .

آره خاله جون من خیلی شیطونم بیچاره مامان و بابایی

مامان فائزه
4 مهر 92 13:38
8 ماهگیتـــــــــ مبارک قند و عسل زهرا جون چک کن لطفا تلگرافتو
مامان نیکا
4 مهر 92 21:39
سلام چه دخمل نازی خدا حفظش کنه 8 ماهگیت مبارک خوشگل خالهمامان آرنیکا جون خوشحال میشم به وبلاگ دختر منم سر بزنید راستی با تبادل لینک موافقید؟
نى نى عسلك
4 مهر 92 23:41
هشت ماهگيت مبارك !چه شيطون بلايي شدى عروسك ناز!حالا مامانى مونده تا دسته گلهاش !بزار راه بيافته!!!!

مرسی عزیز دلم

مامان کیاراد(آرزو)
5 مهر 92 11:28
8ماهگیت مبارک عزیز دلمایشاا...همیشه سلامتو شاد باشی گل نازم
مامان شاران
5 مهر 92 16:43
8ماهگیت نازنازیه مامبارک عزیزم ایشالله صدتا پاییز دیگه هم سلامت و خندون کنار هم باشید

مرسی، بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

مامان هانا و هانیتا
5 مهر 92 23:14
سلام مامان زری آرنیکا جون 8 ماهگیت مبارک خانوم خوشمل و بازیگوش روز به روز داره نازتر میشه و چه شیطونیهای با مزه ای هم یاد گرفته خدا حفظش کنه که خیلی خوردنیه
مامان آتنا
6 مهر 92 12:13
قربون بستنی خوردنت برم خوشمل خانوم، 8 ماهگیت مبارک عزیز خاله

مرسی خاله جون

mami hana v hanita
7 مهر 92 13:55
Ye alame boos vase arbika joone jigar v ye tabrike khoshkel vase maman zari tavalodet mobaraaaaaaaak with best wishes !!!
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
8 مهر 92 20:42
از پست جدید چه خبر

تا فردا حتما با پست جشن دندونی می آپم

سارا مامان محمدرضا
9 مهر 92 10:39
زری جون همه کاراش که کپی کارای محمدرضاس. چقدر بچه ها به هم شبیهن. خدا همشونو حفظ کنه. 8 ماهگیت مبارک باشه آرنیکای نازززز. اونجایی که عینکو شکسته داره میخنده خیلی بامزس. بوووووووس واسه هردوتون.

مرسی سارا جونم
مامان اهورا
9 مهر 92 12:04
روز مهــر و مـاه مهــر و جشـن فــــرخ مهــــــرگان
مهــــر بیفـــــزا ای نگــار مــاه چهـــــر مهـــربان
10 مهرماه جشن باستانی مهرگان , بر شما دوست ایرانی خجسته باد

مرسی دوست جونم

امیرحسین کوچولو نفس ما
10 مهر 92 2:36
ماشاالله به دخملی خیلی نازو قشنگه.خدا حفظش کنه.
مامانی غزل جون
16 مهر 92 11:50
سلام دوست گلم
ممنونم که افتخار دادی
شما هم لینک شدی گلم
به جمع دوست های غزل جونم خوش اومدی


خواهش میکنم گلم پس دوست دوست

مامان نرگس
1 آبان 92 11:38
مامان زری بابا یه پست جدید از دخترمون بذار دیگه. دلمون براش تنگ شده