12 ماه شیرین تمام شد

روزي که، تو اومدي روي زمين
يه فرشته کم شد از آسمونا
مثل گل شکفتي بين آدما
گل سر سبد بودي بين اونا
تولدت مبارک عزيزم

ماهگی مساوی با سالگی

 مبارک باد قند عسل

سلام عزیزم تولدت مبارک گل مامان

حسابی سرم با کارهای تولدت گرمه و وقت نمیکنم کار دیگه ای انجام بدم فقط و فقط به عشق تو اومدم تا پست این ماهت رو هم برات بزارم و از کارهای شیرینی که تو  ماه گذشته انجام دادی ،برات بنویسم

علاقه خاصی به بابایی داری و بابا هم که دیگه نگو و نپرس میگه این دختر عمر و جون منه،میگه حتی دوست ندارم برم سر کار و وقتی هم که میره تا برگرده دو سه باری زنگ میزنه باهات صحبت میکنه و یا حالت رو میپرسه

10.19:امروز کلی کارای عجیب غریب انجام میدادی و منم واقعا اینجوری شده بودم مثلا عروسکت رو برداشته بودی و بزور میخواستی از یقه ات ببری تو و تند تند به عروسکت میگفتی جی جی یعنی میخواستی شیرش بدی وای من و عسل جون و میگی مرده بودیم از خنده واقعا مونده بودم از کجا یاد گرفته بودی

بابایی ظرف میوه رو گذاشته بود جلوش و داشت میوه میخورد از اتاقت اومدی ظرف رو کشیدی جلوی خودت و کلی با جیغات بابایی رو دعوا کردی و جالب اینجاست ظرف رو به بابایی ندادی و یدونه یدونه به بابایی پرتقال میدادی تا بخوره حسابی میوه رو برای بابایی جیره بندی کرده بودی

10.20:امروز در حالت نشسته تندی شصت پات رو میکری تو دهنت و کلی میک میزدی

10.25:از امروز یاد گرفتی با نی شیر موز و شیر توت فرنگی میخوری در حد لالیگا

شبها تا میبینی من حواسم به تلویزیونه و دارم مسابقه بفرمایید شام رو میبینم زودی میای و دستگاه رو خاموش میکنی و بعدشم بهم میخندی،خیلی خیلی وروجکی

تا کنترلی میبینی سریع رو به تلویزیون میگیری و دکمه هاش رو فشار میدی

لی لی حوضک و اتل متل توتوله و کلاغ پر رو بلدی و هم اینکه تا میگیم آرنیکا گریه کن الکی گریه میکنی

علاقه خاصی به لیمو شیرین و پرتقال داری البته میوه رو بیشتر از آب میوه دوست داری

چند روزی به اندازه یک دقیقه وایمیستی بدون کمک،انشاالله بزودی راه میفتی

وقتی میخوای چیزی رو از روی میز برداری

وقتایی که بابا از خرید برمیگرده

دایی دید هرکاری میکنه باز میری تو اتاقش آوردت گذاشتت توی کشو بعد بهت میگفت حالا اگه میتونی بیا پایین ولی تو که متوجه نمیشدی کلی براش میخندیدی فکر میکردی داره باهات بازی میکنه

وقتی ما خونه عسل جون باشیم دایی به هیچ عنوان نمیتونه در اتاقش رو ببنده،میری پشت در گریه میکنی و تند تند در میزنی

اون بنده خدا هم موقع امتحاناش اینجوری شده بود

آرنیکا در حال بازی در اتاقش

از موهای عروسکت بدت میاد

چند روزیه علاقه خاصی به ماشینت پیدا کرده بودی و چون گوشه اتاقت بود از داشبرد میرفتی بالا

مدل خوابیدنت 12 ماهگیت

مدل جدید پستونک خوردن

البته پستونک نمیخوری،بعضی اوقات بهت میدم تو هم چند دقیقه ای باهاش سرگرم میشی

آرنیکا:مامان بیا تو هم بخور

آرنیکا:نمیخوری،پس خودم میخورم

آرنیکا:اصلادوربین رو بده من،کی گفته ازم عکس بگیری

آرنیکا:نخیر این مامان دست بردار نیست

هیچ وقت تو حموم گریه نمیکردی و کلی هم آب بازی میکردی ولی دو سه دفعه آخری که بردمت گریه میکنی. نمیدونم چرا؟

از اونجایی که دیدم به ماشینت علاقه پیدا کردی برات آوردمش وسط اتاقت تا بری توش بازی کنی

آرنیکا داره کلاغ پر بازی میکنه

اینجا داری اتل متل بازی میکنی

بهت میگم آرنیکا گریه کن اینجوری گریه میکنی

اینجا داری از دست من فرار میکنی البته از دست من که نه از دست قطره مولتی ویتامینت

اینم مراحل ورودت به ماشین که تازه یاد گرفتی

خب دیگه بای بای

آخه برای فردا کلی کار دارم