آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آرنیکا شادی زندگی

سه ماهگیت و عید 92

1392/4/31 22:22
نویسنده : مامان زری
1,210 بازدید
اشتراک گذاری


عاقبت در يك روز از روز های دور                    كودك من پا به دنيا مي نهد

آن زمان بر من خداي مهربان                        نام شور انگيز مادر مي نهد

بينمش روزي كه طفلم همچو گل                در ميان بسترش خوابيده است

پيكرش را مي فشارم در برم                        گويمش چشمان خود را باز كن

همچو عشق پاك من جاويد باش                   در كنارم زندگي آغاز كن...

 تقديم به دخترم  كه با اومدنش دلم رو خیلییییییییییی شاد کرد

دوست دارم عزیزم
عزیز دل مامانی عید 92 یعنی اولین سالی که لحظه تحویل سال کنارمون بودی خیلی خوب بود یه روز قبل از تحویل سال رفتیم سبزوار پیش با با جون و عزیز جون .......

 

آره عزیزم میگفتم: رفتیم سبزوار خیلی هم خوش گذشت.تازه پنجم عیدم رفتیم واکسنت زدیم خیلی گریه کردی


ولی خدا رو شکر تب نکردی مامان جان. ببین چجوری خودت گرفته بودی

آره مامانی ما تا یازدهم عید سبزوار بودیم و به عیدی همه فامیل رفتیم اونجا هوا خیلی سرد بود ولی بابایی و مامانی خیلی مواظبت بودن تا یه وقت خدا نکرده سرما نخوری و بعدش هم به همراه خاله سارا رفتیم گرگان و سیزده به درمونم ناهار خوران به در کردیم و برگشتیم خونه


اینم عکسای عید 92 خانومی:


 

 

ببین چه کش و قوسی میده خودشو هنوز خواب داری مامان؟

 

 

 

 

دیدی خوابت میومد

 

ه

 

 

 

 

 

 

21 فروردینم تولد دایی مصطفی بود ولی تو که خواب بودی با این حال یه بار بیدارت کردیم تا کمک دایی جون کنی کیک ببره


این بدون که دایی جون خیلی دوست داره آخه تند تند دلش برات تنگ میشه

الهی قربونت برم که از الان به همه کمک میکنی

خوب مامان جان دفتر فروردین 92 مصادف با سه ماهگی شما هم بسته شد

با اجازت برم بخوابم بای بای




 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ندا
31 تیر 92 11:13
به به چه لباسای نازی رنگاوارنگه دخترمنم ازاون بلوزطوسیه داره ازلباس سرخابیه که گل داره هم داره
elham
31 تیر 92 15:19
عزیییییییییییییزم.چه خوشخوابه این نی نی کوچولو.کیک داییشم خیلی خوگل بود.خوشم اومد.ممنون مامان آرنیکا.منم شماروبا اجازه د کردم


مامان ندا
31 تیر 92 17:15
نه زری جون فقط انگاری 2روزکمترجیش کردوهمش فکش رومحکم فشارمیدادبه شونه ام که دردمیکردشکرخداتب نکرد
هربچه ای بابچه دیگه فرق میکنه
بایدپیش کسی باشم تابگم دوتارای بده یکی به ارنیکایکی به نوژان حتمارای میدم احتمالا5شنبه جایی میرم اونوقت میام خبرش رومیدم خیالت راحت

ولی آرنیکا بچم خیلی درد داره کلی تو این دو روز گریه کرده
راستی وسایل جشن دندونی پیدا کردی؟

مامان ندا
31 تیر 92 17:16
نوژان دندونی روکه اصلانمی گیره بایدبذاری تویخچال تاسردبشه بهتره امامن کم میذارم


باشه چشم عزیزم