دو ماهگی ناز گلی

سلام قندک من روز به روز بزرگتر میشی و من بابایی خوشحال تر 

عزیزکم برای ورودت یه جشن تو بیستمین روزگیت برات گرفتم خیلی خوش گذشت همه دوستام اومده بودن،چند تا از  فامیلامونم زحمت کشیده بودن از راه دور به خاطر تو فسقلی اومده بودن ، آخه مامان جون برای همه عزیزی...

مادر بزرگ مامان،عزیز جون، خاله جون مامان،عمه جون زهرا،دایی جون مامان و زندایی،عمه جون طاهره،خاله صفا همگی از سبزوار اومده بودند و خاله سارا و خاله سمانه و آمنه جونم از گرگان تشریف آورده بودند.

دوتایی میبوسیمشون و ازشون تشکر میکنیم.

 یک ماه دو سه روزت که بود دوستای بابایی اومدن دیدنت و برات هدیه ام آورده بودن،دستشون درد نکنه انشاالله جبران کنیم.راستی با نی نی یاشون اومده بودند با کامیار جونم و آنیتا خوشگله

بعد از مهمونی این عکسها رو ازت گرفتم مامانی کوچولو....تازه اصلا هم دوست نداشتی ازت عکس بگیرم.شایدم اینجوری به قول معروف تو مود عکس گرفتن نبودی.

داریم نزدیک عید میشیم  و ما هم کم کم آماده، با بابایی رفتیم بهار کلی لباس برات خریدم، با اینکه تو سیسمونیت خیلی لباس داشتی ولی دوست داشتم بازم برات بخرم که تو کل تعطیلات لباس تکراری نپوشی آخه اولین عید وهمینطور اولین مسافرتت بود. عکساتو توی پست بعد برات میزارم.

راستی 27 اسفند پیش آقای دکتر هم رفتیم تا برای تاریخ واکسن دو ماهگی ازش سوال بپرسیم آخه جیگری تو یکم به دنیا اومدی و یکم همه مراکز بسته خواهند بود، ولی اقای دکتر گفت پنجم واکسنت بزنم، مشکلی پیش نمیاد،از الان برات نگرانم جوجه من..

نترسیا مامانی و بابایی پیشتن، بخند عزیزم

این لباسای خوشگلم مامان جون بافته بود باهاشون رفتیم جشن ورود مهدیس گلی دختر خاله نرگس، مهدیس گلی یک ماه و هشت روز از شما کوچولو تره

اینجا تو بغل بابایی خوابیدی ولی نمیدونم به چی فکر میکردی نابغه مامان،قول بده بزرگشدی بهم بگی

برای اولین بار این کاپشن تنت کردم رفتیم خونه مامان جون هوا خیلی سرد بود و شما هم برای اولین بار حدود نیم ساعتی پستونک خوردی